rzb.rzb.ir | ||||||
مرد نصفه شب در حالیکـه مست بوده میاد خونه و دستش می خوره بـه
کوزه ي سفالی گرون قیمتی کـه زنش خیلی دوستش داشته،میوفته زمین
و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره…زن اون رو می کشه کنار و
همه ی چیو تمیز می کنه صبح کـه مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت
کـه زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده…مرد درحالیکه
دعا می کرد کـه این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره … کـه
متوجه یه نامه روی در یخچال می شه کـه زنش براش نوشته زن: عشق
مـن صبحانه ي مورد علاقت روی میز آمادست مـن صبح زود باید بیدار
می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم زود بر میگردم پیشت
عشق مـن دوست دارم خیلی زیادمرد کـه خیلی تعجب کرده بود میره پیشه
پسرش و ازش می پرسه کـه دیشب چـه اتفاقی افتاده بود؟پسرش
می گه دیشب وقتی مامان تـو رو برد تـو تخت خواب کـه بخوابی و
شروع کرد بـه این کـه لباس و کفشت رو در بیاره تـو در حالیکه
خیلی مست بودی بهش گفتی… هی خانوووم، تنهام بزار،
بهم دست نزن… مـن ازدواج کردم زنم تـو خونه
منتظر منه… از مـن دور شو…
[ 1399/02/25 ] [ 7:12 ]
[ ali ]
آخرين مطالب ارسالي پستچی؛ قسمت اول
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت دوم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت سوم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت چهارم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت پنجم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت ششم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت هفتم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت هشتم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت نهم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
پستچی؛ قسمت دهم
تاريخ : سه شنبه 04 مهر 1402
ارسال نظر براي اين مطلب |
|